HAJ ESFAND
پاییز استاد دلتنگیست
از خاطرات اویی که رفته
برای اویی که مانده سنگ تمام میگذارد...
HAJ ESFAND
دوست داشتن یک نفر
مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست... .
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که
برات تازگی دارن... .
هر روز صبح از این که
میبینی این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی!
بعد به مرور زمان
دیوارها فرسوده میشن ،
چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده میشن
و
می فهمی که عشقت
به اون خونه به خاطر کمالش نیست؛
بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه... .
تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری... .
یاد می گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده،
کلید توی قفل گیر نکنه یا
در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه... .
اینا رازهای کوچیکی هستن که .
.
.
.
.
خونه رو مال آدم می کنن... !
HAJ ESFAND
هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند،
هر کسی سفر خودش را می رود!
HAJ ESFAND
میخوام بگم بودنت
مزهی وانیل و کارامل میده ،
بوی چوب سوخته میده ،
صدای خوردن قطرههای بارون
به سقف شیرووني میده ...!
بودنت لمس کمر برگ های نازک با نوک انگشته ،
بودنت نگاه کردن ستارههاست ،
میخوام بگم بودنت
همهی حسهای سادهایه که .
.
.
.
.
.
پیش پا افتاده نیستن ...!
.
HAJ ESFAND
و این که
خوشبختی هیچگونه تعریف نداره ...!
راسته
یک نفری "با یک دوچرخه ساده خوشبخته"
یا اینکه مثلاً "یکنفر با یک هکتار" باغ آلبالو
و یک نفر با رویاهاییکه داره ...!
راستش خیلی مثالمیشه زد !
اما مهم اینه :
.
.
.
.
.
دلت راضی باشه ،
خوشبختی ،
قضیه اینه ....!
.