
مـرد شـرقـی
عـــشقــم ؛
کیٖمیٖا بود..
نامش که نه.. جَواهرِ چَشمانش..
و چقدر بَعید بود و چه اَندازه دور..
و چقدر خواستنش در نتوانستن،
سَخت بود و جانْفَرسا..
کیٖمیٖاگری زِبردَست بود که
با آمدنش..
تنهاییام را مُبدل به عشْق کرد تا
به یُمْنِ معجزهٔ نگاهش
زَر شود مِـــسِ قلبی که
صَد سال ، به تنهایی عادت کرده بود..
.
از اِکسیٖرِ دستانش
به اعجازِ یک آغوش رسیدم ..
تا به دَمِ مسیحاییِ بوسههایش
جانی دوباره بگیرم ...
کیٖمیٖا بود..
و خواستنش طلبِ آب بود
در کویرِ درماندگی..
میخواستم و نمیتوانستم..
آری..
او آمد ..
و تنـهاییِ سَخیٖفم را
مُتَصِّل به عشقی غنی کرد..
تا برای همیشه
با یادوارهٔ آغوشش که
در انداموارهٔ بیکسیٖام حُلول میکند..،
عاشِقانه زندگیٖ کنم...
کیٖمیٖا بود..
نامش که نه.. جَواهرِ چَشمانش..
و چقدر بَعید بود و چه اَندازه دور..
و چقدر خواستنش در نتوانستن،
سَخت بود و جانْفَرسا..
کیٖمیٖاگری زِبردَست بود که
با آمدنش..
تنهاییام را مُبدل به عشْق کرد تا
به یُمْنِ معجزهٔ نگاهش
زَر شود مِـــسِ قلبی که
صَد سال ، به تنهایی عادت کرده بود..
.
از اِکسیٖرِ دستانش
به اعجازِ یک آغوش رسیدم ..
تا به دَمِ مسیحاییِ بوسههایش
جانی دوباره بگیرم ...
کیٖمیٖا بود..
و خواستنش طلبِ آب بود
در کویرِ درماندگی..
میخواستم و نمیتوانستم..
آری..
او آمد ..
و تنـهاییِ سَخیٖفم را
مُتَصِّل به عشقی غنی کرد..
تا برای همیشه
با یادوارهٔ آغوشش که
در انداموارهٔ بیکسیٖام حُلول میکند..،
عاشِقانه زندگیٖ کنم...
